کتاب «جسیکا» تألیف لزان کلاناهان است که با ترجمهی شیوا اطمینان به چاپ رسیده. در معرفی کتاب آمده است: «جسیکا دختری بود که در زندگی ناملایمات زیادی را تحمل کرد و با وجود همهی آنها همیشه آرام و خوددار بود. زمانی که بیش از هر چیز به یک همصحبت برای تکیهکردن احتیاج داشت، توماس کنارش بود. سالها گذشت. او فردی موفق و خوشبخت بود. اما مشکلات با ورود لیبی در زندگیاش شروع شد و با پیداشدن جسد دورهگرد روس به اوج خود رسید. سپس او جستوجو برای پیداکردن توماس گمشدهاش را آغاز کرد…»
گزیدهای از کتاب:
«اکتبر ۲۰۱۲، سیسالت، هالیدی پارک؛ جسیکا شب به محوطهی پارک ویلایی رسید. رانندهی تاکسی همانطور که به درِ بستهی محوطه خیره شده بود پرسید: «شما مطمئنید همینجاست؟»
جسیکا توان حرفزدن نداشت. اگر میتوانست لغات را بر زبان بیاورد، میگفت: «بله، اینجا متعلق به مادرم است.» کرایه به رنگ قرمز روی تاکسیمتر نمایان شده بود، اما اعداد و ارقام از ذهنش پاک شده بودند. اسکناسی به دست راننده داد، با این تصور که همین کافی باشد، و از ماشین پیاده شد.
وقتی که راننده رفت، میان بوتههای تمشک ایستاد که در تابستان بسیار سرسبز و زیبا و حالا همه یخزده بودند. جسیکا فراموش کرده بود که شبهای اینجا چه قدر تاریک است. زنگ را به صدا در آورد و منتظر ایستاد. چند دقیقه بعد چراغهای محوطه روشن شدند. در باز شد و مادرش جلو او ظاهر شد. «چه اتفاقی افتاده؟»
«من فقط…» صدایش از ته گلو بیرون میآمد، انگار کس دیگری به جایش حرف میزد. «امروز صبح که از خواب بیدار شدم به فکر این جا افتادم.»
حقیقت نداشت، اما نمیتوانست ماجرا را برای مادرش تعریف کند و بگوید…»
کتاب «جسیکا» در انتشارات کتابسرای میردشتی چاپ شده و در اختیار علاقهمندان به رمان و داستانهای پلیسی قرار گرفته است.