نان غربت

نویسنده: هانری ترویا

مترجم: علی‌داد زاویه

ناشر: کتابسرای میردشتی

نوبت چاپ: چاپ اول – ۱۳۹۹

تعداد  صفحه: 178 صفحه

خصوصیات ظاهری: قطع رقعی | جلد شومیز | کاغذ تحریر

شابک: 9786227562309

کد محصول 53731 دسته‌بندی برچسب
این کتاب را با دیگران به اشتراک بگذارید
رمان «نان غربت» تألیف هانری ترویا است که با ترجمه‌ی علی‌داد زاویه به چاپ رسیده. در معرفی کتاب آمده است: «این رمان کوتاه، ساده و بی‌رحم یک رمان بزرگ است با چارچوب افسونگر و خوشبختی آرام شخصیت‌ها، زمانی طولانی تراژدی را که در حال باروری است، پنهان می‌کند و فراتر از قصه، تمامی مشکل، بیان احساس پدر بودن است، درست یا غلط (حقیقت و درستی کجاست؟) که هانری ترویا شکوهمندانه آن را با پیامدهای بسیار جنون آمیز بیان می‌کند. هانری ترویا یک استاد به تمام معنا در خلق شخصیت‌های دوست داشتنی است، شخصیت‌هایی بسیار ساده اما تأثیرگذار آنچنان که انگاری این شخصیت‌ها سال‌هاست با ما زندگی کرده‌اند. به قول دانته در کمدی الهی، نان غربت تلخ است. ترویا تلخی‌اش را به بهترین وجهی در قالب داستانی پر فراز و نشیب بیان می‌‌کند و به ما می‌آموزد که غربت در نزدیکی ماست، حتی می‌توانم به جرأت بگویم که غربت واقعی در رفتار و کردار ماست، سعی کنیم از نردبان دیگری بالا نرویم؛ چرا که پایین آمدن از آن به قیمت از دست‌دادن عزیزترین چیزهایمان تمام می‌شود. آری، نان غربت بسیار تلخ است.»

گزیده‌ای از کتاب:

«روزی درخواهی یافت که تا چه اندازه نان غربت تلخ است و چه قدر بالا رفتن و پایین آمدن از نردبان دیگری مشکل.» دانته – کمدی الهی – بهشت – بخش XVII وقتی هرس‌کار نردبانش را به درخت زیزفون تکیه داد، پیر از اتاق کارش بیرون آمد و به طرف پلکان ورودی خانه رفت. هرس‌کار یک اره‌برقی دستش بود. جوان بود و کت چرم به تن داشت و با سه حرکت به نوک درخت رسید. میگل با سری افتاده و نگاهی سرزنشگر، حرکاتش را دنبال می‌کرد. او به عنوان باغبان و نگهبان خانه نمی‌توانست درک کند که چگونه اربابش برای کاری که او به راحتی از پسش برمی‌آمد به یک شرکت حرفه‌ای که کارش هرس کردن بود، رجوع کرده باشد. به علاوه، به نظرش براندازی چنین درخت زیبایی یک جنایت بود و امروز صبح دوباره این موضوع را به اربابش گوشزد کرده بود. اما به نظر ماریا، حق با ارباب بود. به خصوص که اول خانم خانه بود که می‌خواست هر چه زودتر این درخت را براندازد. اولین شاخه‌ی از پهلو بریده شده با ترق و تروق به زمین افتاد و مابقی شاخه‌ها نیز به دنبالش به خاک افتادند. هرس‌کار، با سیگاری بر گوشه‌ی لب، سریع کار می‌کرد. غباری طلایی او را در بر گرفته بود و دایم پلک می‌زد. شاخه‌ها یکی‌یکی در حین افتادن عمق آسمان یکدست خاکستری را تجربه می کردند. بارانی ریز و سرد و تازه، صورت پیر را خیس می‌کرد و…» رمان «نان غربت» در انتشارات کتابسرای میردشتی چاپ شده و در اختیار علاقمندان به رمان و داستان‌های خارجی قرار گرفته است.

می‌خواهید این کتاب را بخوانید؟

می‌خواهید این کتاب را بخوانید؟

مشاهده و دانلود بخشی از کتاب

نان غربت

مشاهده و دانلود بخشی از کتاب

نان غربت

می‌خواهید این کتاب را بخوانید؟

آواتار موبایل
Main Menu x