نویسنده: اليزابت استراوت
مترجمان: احسان شفیعی زرگر-سما قرایی
ناشر: کتابسرای میردشتی
نوبت چاپ: چاپ سوم- 1402
تعداد صفحه: 491 صفحه
خصوصیات ظاهری: قطع رقعی | جلد شومیز | کاغذ تحریر
شابک: 9786227099331
کتاب «آلیو کیتریج» تألیف الیزابت استراوت است که با ترجمهی احسان شفیعیزرگر و سما قرایی به چاپ رسیده. در معرفی کتاب آمده است: «گاهی سرسخت و خشن است و گاهی آرام و صبور؛ گاهی درکت میکند و حرفت را میپذیرد، گاهی از بیخ و بن استدلالت را انکار میکند. او آلیو کیتریج، دبیر بازنشستهی شهر کوچک کرازبی در ایالت مین است که تغییرات آرام شهر کوچکش و دنیای بزرگ را رصد میکند، اما بسیاری اوقات تغییرات آدمهای اطرافش را نمیبیند؛ پیانیست رستورانی که داستان عاشقانهای در قسمتهای دور خاطراتش، بر تمام زندگیاش سایه انداخته است؛ دانشآموز سابقش که میل به زندگی را از دست داده؛ پسر چهلسالهاش که همواره خود را تحت سلطهی دیکتاتوری احساسات غیرمنطقی او حس میکند؛ و همسرش، هنری، که وفاداری خود به زندگی زناشوییشان را هم نعمت میپندارد و هم نفرین ابدی سرنوشت.
طی سالها زندگی با مردم شهر کرازبی، آرامآرام به درکی عمیقتر از خودش و زندگی میرسد؛ درکی که گاهی دردناک و تقریباً همیشه همراه با صداقتی بیرحمانه است. داستان آلیو کیتریج بینشی عمیق نسبت به موقعیت انسان، تنشها و درگیریها، تراژدیها و خوشیهایش، و صبر و تحملی که بایستی در مواجهه با موقعیت خود نشان دهد، به دست میدهد.»
«موجهای کوچک کفآلود به بندر میریخت و مد اقیانوس به زودی دیده میشد، و میشد صدای سنگهای کوچکتر را که آب جابهجایشان میکرد شنید. جز این، صدای کشیدهشدن طنابهایی میآمد که به دیرک قایقهای بادبانی بسته شده بودند. چندتا مرغ دریایی جیغجیغ میکردند و درون آب شیرجه میزدند تا سرها و دم ها و محتویات براق شکم ماهی را که پسرک در حال پاککردن آن از روی لنگرگاه به داخل آب پرت میکرد، بردارند. اینها را کوین از پنجرهی نیمه باز ماشینش میدید. ماشین در محوطه چمن پارک شده بود که زیاد از تفریحگاه بندر دور نبود. دورتر، در زمین شنی کنار لنگرگاه دو کامیون پارک شده بود.
چه قدر زمان گذشته بود؟ کوین تشخیص نمیداد. یک لحظه در تفریحگاه با صدای نالهای باز شد و محکم بسته شد، و کوین مردی را دید که با چکمهی لاستیکی تیره آرامآرام قدم برداشت و تودهی سنگینی از طناب را پشت کامیون انداخت. معلوم نبود که او متوجه حضور کوین شده یا نه، اما به هر حال حرکتی نکرد که این را نشان بدهد، حتی زمانی که کامیونش را دنده عقب برد و صورتش را به سمت کوین چرخاند. دلیلی نداشت که بتوانند هم دیگر را بشناسند. کوین از زمان بچگی دیگر به این شهر نیامده بود. وقتی همراه پدر و برادرش از آن جا رفتند سیزده سالش بود. آنجا غریبه بود، مثل یک توریست. اما با این حال وقتی به بندر، که نور آفتاب آن را بریدهبریده جلوه میداد، نگاه میکرد، حس میکرد که آن جا خیلی برایش آشناست؛ انتظار نداشت چنین حسی داشته باشد. هوای نمک آلود دماغش را پر میکرد، و بوتههای کنار دریایی با آن شکوفههای سفیدشان احساس گیجی مبهمی به او میداد؛ انگار…»
رمان «آلیو کیتریج» در انتشارات کتابسرای میردشتی چاپ شده و در اختیار علاقمندان به حوزهی روانشناسی قرار گرفته است.
آدرس : خیابان انقلاب، خیابان فخررازی، بعد از تقاطع لبافینژاد، پلاک ۱۱ طبقه اول، واحد 1 | ایمیل: mirdashtipub1@gmail.com | تلفن: 2-66490660-021 شماره داخلی 104